دریا گِل و زندگی اذیت‌کننده بود ولی ما خیلی خندیدیم.

با داداشم رفتیم برای ستاره دریاییا اب بیاریم از دریا. در یکی از بطریا رو بست پرتش کرد سمت ساحل. خورد به لبه‌ی یه صخره، پاره شد ابش خالی شد. میگه بطری فایده نداره دفعه‌ی بعد بیست‌لیتری میاریم. میگم اره جواب مامان هم میدیم: تو بیست‌لیتری دادی گفتی برین اب بخرین، نگفتی که چه مدل ابی! ما به انتخاب خودمون رفتیم اب گل آلود لجن‌زده‌ی ریقو خریدیم اوردیم برات.

پی.اس: سه تا ستاره دریایین اسماشونو گذاشتیم رنابسپاراز۱ رنابسپاراز۲ و پاتریک :)). زورم نرسید نظرش رو راجع‌به رنابسپاراز۳ عوض کنم:)))

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • SaRa --
    • جمعه ۱۳ اسفند ۰۰

    که بعد که داشت تقلا میکرد نمیره بهش بگم تلاشت خوبه ولی کافی نیست.

    من به طور عمده برای این درس میخونم که بتونم برم دانشگاه بعد کار پیدا کنم بعد پول دربیارم بعد یه کامیون بخرم بعد از رو مشاور کنکورم رد شم باهاش.

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • SaRa --
    • شنبه ۳۰ بهمن ۰۰

    درخت دوستی‌ای که بنشانده بودم الان در حالت پلاسمولیزه.

    غم‌انگیزه که می‌پرسی "خب… دیگه چه خبر؟". ما ادم "دیگه چه خبر؟" نبودیم.

  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • SaRa --
    • چهارشنبه ۱۳ بهمن ۰۰

    درس عبرت نمیگیرم.

    دیگه هفتااااد سالمه. پیر شدم و عاقل نشدم.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • SaRa --
    • چهارشنبه ۱۳ بهمن ۰۰

    بپرس ولی گوش نده به حرفام. میشه؟

    تو هوای سرد در رو باز کرد و یه نور داد دستم. من در رو بستم و اون نوره رو انداختم رو زمین و همه‌جا اتیش گرفت و قصه تموم شد. کلاغا هم نرسیدن. ما هم یخ زدیم بعدش از سرما.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • SaRa --
    • جمعه ۸ بهمن ۰۰
    من سارا ام.
    نویسندگان
    کلمات کلیدی
    .